جونمی قسمت 7 آمادس.قسمت های 8 و 9 رو هم همین امروز میذارم تا جبران بشه.خب برید ادامه مطلب
لایتو:چی؟!؟!؟!؟
سوبارو:کاترین شباهت زیادی به یویی داره.از وقتی اون کارو با ما کرد من ازش متنفر شدم.خیلی وقت بود میخواستم ازش انتقام بگیرم.خب چرا انتقامم رو از همزادش نگیرم.
لایتو:یعنی واقعا این همزاد یوییه؟
سوبارو:پس چرا فکر کردی روز اول خواستم باهاش باشم؟
لایتو:خب من فکر کردم که.
سوبارو:فکر کردی بهش علاقه مند شدم؟ها ها ها ها
سوبارو رفت سمت کلاس و لایتو رو با اون شوکه تنها گذاشت:
لایتو:این دیگه آخر عوضی بازیه!!0___0
وقتی کلاس تموم شد کرولاین و روشنا و کاترین داشتن پیاده میرفتن خونه:
کرولاین:وای ما چقدر شبیه همیم.مطمئنی خواهرم نیستی؟من که مطمئنم
روشنا:وای کاترین خواهش میکنم اینو از من جدا کنم.
کاترین:کرولاین خواهش میکنم بس کن.داری میری رو اعصابمون.
کرولاین:آخه مگه ما شبیه هم نیستیم؟
کاترین:کرولاین!!
کرولاین:باشه باشه من دیگه ساکت میشم
کاترین:روشنا داشتم فکر میکردم که تو دوست داری به من بگی آجی
روشنا:آره آره میتونم بهت بگم؟
کاترین:خیلی خب.اولا آروم باش.دوما چون تو خالمو دوست داری و خالم هم تو رو دوست داره چرا من تو رو دوست نداشته باشم؟
روشنا:واقعا؟
کاترین:آره به خاطر همین مجوز گفتن آجی رو بهت میدم
روشنا:جونمی!!!
کرولاین:چه لوس!!
کاترین:بچه ها من دلم خیلی بستی میخواد
کرولاین:منم همین طور
روشنا:باشه پس بریم آجی
کرولاین:خواهش میکنم این مجوز رو ازش بگیر حداقل تا وقتی پیشتون هستم
کاترین:بس کنین
اون سه تا رفتن بستنی خوردن و رفتن خونه.تو خونه روشنا تو درس خوندن به کاترین کمک میکرد.اون روز واقعا به روشنا خیلی خوش گذشت.موقع دیدن یه فیلم خون آشامی بودن:
کاترین:اوه اوه بدجور گازش گرفت
روشنا:راستی امروز صبح یه چیز خیلی رمانتیک رو میزم بود
کاترین:چی؟
روشنا:یه گل رز خیلی خوشگل
کاترین:از طرف کی؟
روشنا:نمیدونم یه کارت روش بود.روش نوشته شده بود:برای سیندرلا
کاترین:اوه کار آیاتوعه
روشنا:البته حدس زدما ولی فکرشم نمیکردم
کاترین:تو گلوش گیر کردی
روشنا:جدا آجی؟
کاترین:صد در صد
فردا صبح بانی کاترینو رو بیدار کرد:
بانی:بیدار شو بیدار شو
کاترین:چیه؟امروز که تعطیله
بانی:آره ولی باید یه چیزی رو بهت بگم.یه چیز خیلی مهم
کاترین:چی؟
بانی:فقط قول بده به هیچ کس نگی.من به کرولاین گفتم بیاد اینجا تا به جفتتون نشون بدم.
کاترین:کرولاین؟
بانی:کرولاین!!!!!!
کرولاین میاد تو اتاق کاترین:
کرولاین:صبح بخیر زیبای خفته
کاترین:روشنا و دیمن کجان؟
بانی:جفتشون فرستادیم پارک تا دوساعت دیگه پیداشون نمیشه
کاترین:آهان.خب چیرو میخواستی بهمون بگی؟
بانی اومد رو تخت نشست.یکی از بالشتارو برداشت و پاره پاره کرد و پرهاشو ریخت رو تخت:
کاترین:هی
بانی:خیلی خب نه نخی در کاره نه هیچ کولری نه هیچ بادی
کرولاین:خب
بانی یکی از پرها رو گذاشت کف دستش و با اون یکی دستش روشو پوشوند و یه وردی خوند.بعد از چند ثانیه دستاشو باز کرد.پر رو هوا معلق بود:
کرولاین:یوهو
کاترین:باورم نمیشه
بعد از چند ثانیه همه پرها رفتن رو هوا:
بانی:حالا چی میگی؟
کاترین و کرولاین با هم:توتو.
بانی:من یه ساحره هستم
کاترین:خدای من
کرولاین:بهترین دوست من یه ساحرست
بانی:اَبی هم یه ساحرست.یه ساحره خیلی قوی.اینو اَبی به من یاد داد.اون بهم گفت نسل اسمیت ساحره هست.منم که یه اسمیت هستم.
کاترین:این عالیه
بانی:فقط نباید به کسی بگید.فهمیدین؟
کرولاین و کاترین با هم:باشه
بانی:امشب قراره بتریم
کاترین:میشه به روشنا و دیمن بگیم؟
بانی:باشه
شب که میشه 6 تا صندلی تو حیاط به صورت یه دایره چیدن و وسط دایره چند تا چوب گذاشتن وسط دایره.همه نشستن:
بانی:خب حالا تماشا کنید
بعد تو یه چشم به هم زدن بانی یه شعله آتیش اومد تو دستش.بعد اونو انداخت بین اون چوبها و آتیش باحال درست کرد:
روشنا:یوووووووهوووووووو آجی نگفتی رغیب من همچین ساحره ی باحالیه
بانی:دوبارو شروع شد
دیمن:وای خیلی باحال
کاترین:من برم آبمیوه بیارم
کاترین رفت تو خونه.بچه ها همین طور داشتن میخندیدن و حرف میزدن.اونور خیابون لایتو و کاناتو ایستاده بودن و داشتن اونا رو تماشا میکردن:
لایتو:خب آماده ای انتقامتو بگیری کاناتو؟
کاناتو:بیشتر از اون چیزی که تو فکرشو بکنی
لایتو:خب شروع کن
کاناتو با دست راستش یکمی از اون آتیش رو برداشت و برد سمت خونه:
کرولاین:وای بانی فکر نمیکردم بتونی آتیش رو کنترل کنی
بانی:اما این کار من نیست
کاناتو با حرکت دستش کل خونه در عرض یک ثانیه آتیش زد.بچه ها از خونه فاصله گرفتن:
دیمن:کاترین!!!!!!!!!!!!!
بانی:نه دیمن
کاناتو آتیش رو شعله ور ترش کرد.دیمن به پشت خورد زمین:
بانی:یکی داره این کارا رو انجام میده
لایتو:وایسا ببینم کاترین اون توعه؟
کاناتو:مشکل من نیست
لایتو:زود باش تمومش کن
کاناتو:هیچ وقت
روشنا:آجی!!!!!!!!!!!!!
بانی برگشت.یهو کاناتو رو دید که دستش سمت خونس:
بانی:شاید عجیب باشه اما اون داره آتیش رو کنترل میکنه
لایتو از در پشتی رفت تو خونه.رفت سمت آشپزخونه.کاترین افتاده بود زیر میز و بیهوش بود.لایتو کاترینو بغل کرد و از در اصلی اونو اورد بیرون.بانی یه تیکه از آتیش رو با استفاده از یه وردی اورد تو دستش و پرتش کرد سمت کاناتو.تا آتیش خورد به کاناتو کاناتو ناپدید شد.لایتو کاترین رو اورد بیرون.کاترین یهو به هوش اومد:
کاترین:آی سرم!!
لایتو:سلام بیچ-چان
کاترین:لایتو!!
لایتو:خوش بختم
کاترین:بذارم زمین
لایتو کاترینو گذاشت زمین:
کاترین:خونم.رفت رو هوا.
دیمن:اصلا چجوری این اتفاق افتاد؟
بانی:همش تقصیر برادر تو بود.
لایتو:کاناتو؟
بانی:آره
لایتو:اون که یه ساحره ای مثله تو نیست
بانی:معلومه که هست.وایسا.تو از کجا میدونی؟
لایتو:من همه چی رو میدونم
کرولاین:حالا که خونت رفت رو هوا قراره کجا زندگی کنی؟
کاترین:نمیدونم
لایتو:تو میتونی پیش من زندگی کنی!!
کاترین:چی؟
کرولاین:لازم نکرده.میان پیش من
بانی:روشنا آره اما کاترین میاد پیش من
کاترین:من یه فکری دارم.میگم قرعه بندازیم.بعد اون موقع هرکی میره خونه یکی
بانی:فکر بدی نیست.
کاترین:امیدوارم دیمن بره پیش لایتو.چون اصلا خوشم نمیاد دختری بین 6 تا پسر زندگی کنه
لایتو:شب بخیر بیچ-چان
دیمن: من درست صحبت کن
لایتو:اگه نخوام
دیمن اومد لایتو رو بزنه کاترین جلوشوگرفت.اون شب روشنا،کاترین و دیمن تو خونه بانی خوابیدن.صبح کاترین،دیمن و روشنا رفتن تو خونه و وسایلشون برداشتن البته اونایی که نسوخته بودن.بعد تو حیاط یه بطری شیشه ای برداشتن.کرولاین،بانی،روشنا،کاترین و دیمن نشستن رو زمین و بطری رو گذاشتن وسط.روشنا اول بطری رو چرخوند.افتاده به بانی:
بانی:من قبول ندارم
روشنا:به نظرت من خیلی دلم میخواد با تو هم خونه بشم؟
کاترین:بس کنین دیگه.قرعه است دیگه.منم حواسم بود.روشنا هیچ تقلب نکرد.خب زود برید خونه .فردا شنبس.
بانی و روشنا رفتن رفتن سمت ماشین اَبی.دیمن بطری رو چرخوند.بطری افتاد به کرولاین:
کرولاین:اوه دیمن چرا تو؟
بعد کاترین یه نگاهی به کاغذی که روی زمین بود انداخت که روش نوشته بودن لایتو:
کرولاین:میخوای جاتو با دیمن عوض کنی؟
کاترین:آمچی؟نه.چیزی نیست فقط سه ماه دیگه
دیمن:سه ماه؟یعنی سه ماه من باید این دیوونه رو تحمل کنم؟
کرولاین:دلتم بخواد.
کرولاین و دیمن هم رفتن سمت ماشین مادر کرولاین.کاترین هم به یه تاکسی زنگ زد و رفت عمارت ساکاماکیا.وقتی رسید دم در در زد و در خود به خود باز شد.با باز شدن درها کاترین وارد یه جهنم واقعی شد.
قسمت بعدی=7 تا نظر
درباره این سایت